لعنت به روزگار
که میچرخه ،میچرخه
ویکجایی ،یک کسی رو میزاره جلوی صورتت که آینه تمام بدبختیاته
اونوقت نمیدونی چیکارکنی
میخوای به زورهم شده بخندی اما یک بغض بزرگ گره خورده توگلوت نمیزاره لبهات به خنده بازبشه
میخوای گریه کنی نمیشه اون بیچاره که تقصیری نداره تنها گناهش اینه که شبیه بدبختیای توئه
فقط مجبوری یک نفس عمیق بکشی تودلت به بختت به روزت به روزگارت لعنت بفرستی تا شاید حالت بهتر بشه
آه لعنت به روزگار
نظرات شما عزیزان: